واقعا بعضی از انسان ها جه فکر کرده اند که حرف های تکراری را به تو می زنند، ولی حتی عمل به وعده هایشان نمی کنند. اینکه حرف هایشان را فراموش خواهی کرد یا بنا به گفته ی خودت سبب تعجیل شود ؟ آیا واقعا فکر کرده اند ترافیک و شلوغی ها و سر و صدای دنیا مانع رسیدن خواسته هایشان به درگاهت شود؟ یا شاید زمین از آسمان دور گردیده که آن هم با آنچه که خودت گفتی در تناقض است! همان حبل الورید. از این انسان ها به غیر از این هم نباید انتظار داشت .

کتاب زیاد می خوانم. بارها فلسفه خواندم ولی فیلسوف نیستم. آری بی انتها دروغ گفتم ولی بی انتها نیستم.
مادرم مرا بی نهایت دوست دارد. تو را هم بی نهایت. ارزش تعریفی واژه تعریف نشده بی نهایت برای جدا کردن تو از من چیست؟
چگونه می شود محدودها را نا محدود دوست داشت؟ مگر نه اینکه نا محدود یکی است؟ چیزی که قابل درک است چگونه خارج از درک دوست داشته می شود؟ مگر می شود تو را بی اندازه دوست داشت و گناه کرد؟ پس تنها کسی باید مدعی شود که تو را بی نهایت دوست می دارد که هیچ گناهی مرتکب نشده باشد و یا لااقل از آن لحظه به بعد گناهی را در خود نبیند.
ولی من تو را اینگونه دوست ندارم.
تو را دوست دارم، ولی نه به اندازه آسمان نرفته ات، نه به اندازه زمین جامدت، نه به اندازه کهکشان ندیده ات، نه به اندازه بی نهایت حس نشده ات...
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم به اندازه ی هیچ و هیچ همان چیزیست که هیچ گاه اندازه نمی شود.
من تو را به بی نهایت نمی فروشم. آن همیشه انسان را فریب می دهد. چون بی نهایت واژه ای شده مشترک.
من ساده دوستت دارم و هیچ کس معنای این سادگی را جز من و تو نمی داند و شایدم بیشتر من.
من تمام نمی شوم چون که با توام ...

"کاظم لمسو"
اینستاگرام: نثر ادبی